هستي غريب و با تو کسي آشنا نشد


همدم کسي به سوز دلت جز خدا نشد


 


خرما به زهر کينه شد آغشته واي من


جز سوز زهر،زخم دل تو دوا نشد


 


معصومه خوب شد که نبود و نديده است


روح از تنت جدا شد و زنجير وا نشد


 


جان دادي اي غريب،به دور از وطن ولي


اما غمي به مثل غم کربلا نشد


 


شکر خدا که هفت کفن داشتي به تن


ديگر براي تو کفن از بوريا نشد


 


بر تخته پاره جسم تو تشييع شد ولي


تشييع تو به زير سم اسبها نشد


 


آويخته به تخته ي تابوت شد سرت


اما سرت به دست کسي جابجا نشد


شاعر: محمود_اسدي


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

lagharsho.parsablog.com yoozdl رقصانه مهاجرت به استراليا دانستنی ها Hartman فروشگاه احمدپاشا سریالی | دانلود برترین سریال های روز دنیا دنیای شبکه کانته موزیک